فریاد یکرنگی
بر صخره های جلغر و یمگان ناله کن
بر غصه های کوکچ? نالان گریه کن
آنجا که دخت عفت مخفی نامدار
ناموس ناشکیب ابوجهل میشود
آنجا که دست وحشی ضحاک خونخوار
برگردن ذلیل یکی دخت نابلوغ
آویز میشود
آنجا که ارغوان
همبستر حقیر مغیلان میشود
آنجا که زاغ پیر
با جوج? کبوتر محبوس یک قفس
همخوابه میشود
آنجا که دیو دشنه بدست دیار ما
خون دل عروس سیاه بخت میچشد
آنجا که شیرهان
اندرکمین کشتن علم و حقیقتن
آنجا که زنده گی
معنیش مرگ قرن اسیران شهر ماست
آنجا که هیچ هر چه شد
و هرچه هیچ گشت
آنجا بیا به ماتم یاران نوحه کن
پامیر،
ازجا بجنب
بر فرق قوم بوجهل بنشسته در کمین
با صخره های دامنت ضرب سجل زن
آری؛
جلغر نهاده گوش به زیر سرش به خواب
بیزار گشته از شیون و فریاد دامنش
پامیر،
فخر بلند جلغر و امواج کوکچه
محتاج وحدت اند
یکبار سر به کلبه این آشنا بزن
فیض آباد – سنبله 138?