سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اشکاشم خانه فرهنگ

از: شاهپور

                  سخنی با وکلای بدخشان

 

سه ماه پیش از امروز، یادداشتی به تارگاه خاوران رسیده بود، دراین گزارشگونه سخنی آمده بود، اندر حکایت از جنایت گروهداران مسلح در واحد حکومتی واخان بدخشان که توسط برخی افراد رذل و لومپن، زورگو و خودسر، منحوس وبی شرافت، فاسد و قاتل، زناکار و بی حیثیت، پلید وپست ونامرد و دشمنان مردم  دربرابر یک زن بینوا انجام شده بود. یادداشت مذبور بیشتر از الفاظ و ابراز احساس نویسنده تأسی شده بود.

این گزارش باوجود حقیقت تلخ و دردناک جامعه ی "مادر زن " افغانستان، واکنش هیچ زنی را در برون مرز و داخل کشور، بگونه ای که شایسته بود و میبایست، بر نه افروخت. بدین ترتیب پس از آن حادثه و در پی آن حادثه دیگری پیش آمد که اندوهش از ماجرای اول کمتر نیست. این حادثه دیگر؛ نبود درک و احساس در بخشی از زنان ما و آنگاه فقدان همت و پاسداری عزت در برخی مردان ماست. آنانی که بنام مدافعان حقوق زن وفعالان حراست از حیثیت مادران وطن، در حوزه بیرون  مرز با اختیار و ازادی بیشتر، صورت کاغذ را سیاه میکنند، یا مسایل را نمیخوانند ویا شرافت یک مادر برای ایشان اهمیتی ندارد. شاید بگوبندکه، خوب تجاوز بر یکزن یک عمل سکسوالیته است !؟

 

حادثه ناگواری

عزت مادران واخان (بدخشان) را برباد داد

اگراین یادداشت بدور از دروغ بوده است، وای بر همه بدخشانیان که ناموس دار خوبی نیستند، اگردرآن حادثه ذهنیت سازی و بزرگ نمودن اتفاق کوچکی نهفه باشد، نیز وای بر نویسنده بدخشانی که پاسدار خوب حقیقت نبوده است.  بهرروی مسلم است که بدخشان نیز کمتراز جنوبی مورد آزار مردم آزاران نیست وبدخشانیان هم پاره یی ازهمین جامعه سودا زده ی پینه پاره در افغانستان هستند. 

روی سخنم به نمایندگان مردم ووکلای بدخشان است، آنانیکه اگر با اکراه و اجبار رای مردم را نگرفته اند، بلکه مردم رای خویش را به ایشان داده اند، پس چگونه در برابر اکراه جنایتکاران دم بر نمی آورند وبا چشمهای خیره وبیرنگ به دوام جفا و جنایت اراذل واوباش می نگرند؟

باید روشن بیان کنم که، روی سخن من با آقایون منشی عبدالمجید والی بدخشان و آن حضرات دیگر موظف در مراتب دیگر دولتی است که بدخشان را اداره میکنند. گرچه آگاهم و میدانم که بدخشان بدست ناتوان ترین انسانها اداره شده است و میشود؛ لذا قوی ترین رگه های فساد وفحشا وجنایت ورذالت در آنجاست. آنگونه که مردم از بدخشان عبارت میبرند واقعیت موجود آن سامان نمی باشد، بلکه اینگونه که اتفاق می افتد واقعی ترین صورت فرهنگی بدخشان است.

شرمنده ام از حرکات خویش که هر ازگاهی شکوه فرهنگی بدخشان را بررخ دیگر نواحی این کشور می کشم؛ اکنون باید رنگ زعفرانی کم نور خویش به تبع از این حادثات ناموسی را؛ برروی صفحات کاغذ پیاده کنم و با قامت ناراست و شرمنده ی خویش دیگر وقاحت نکنم و فضیلت مآبی نه نمایم. پس لابد بایستی برخی مسولان و اداره گران بدخشان منجمله؛ ریسس جمهور، نمایندگان مردم بدخشان در پارلمان، وزیر امور داخله، والی بدخشان، حاکم واخان و سایر انسانهای آزاده و آگاه در بدخشان و بیرون از آن؛ را دربرابر خویش قرار دهم و از ایشان پرسشهایی داشته باشم که به ایشان پیوند دارد.

 

ماجرای ناموسی در واخان

در حاکم نشین واخان روستایی است بنام فطور، این روستا از دورافتاده ترین روستاهای پامیر است. در آنجا برخی افراد ایلباشی و ایلاقی هستند ودر دور دستهای روستاها زندگی میکنند. لذا خانواده یی بوده است در میان حکومتی و روستا، خانواده یی که در آن یک زن درمانده با دوسه فرزندش زندگی میکند و شوهر این زن برای انجام کارهای روستا در خانه نبوده است. در اطراف بدخشان زندگی مردم بهمین منوال است. چهار پنج مرد مسلح که خودرا افسر وسرباز سرحدی معرفی کرده اند بنام تلاشی مواد مخدر در خانه می درایند و در اصل عزم و اراده ی جانیان و متجاوزان، تجاوز به آن زن بیچاره بوده است. لابد آن کاررا پس از تهدید و بستن برادر وترساندن وحشتناک دوسه فرزند وکودک آن زن؛ چون هیولای درنده انجام داده اند.

این نخستین و آخرین تلخکامی و بد نامی تاریخ فضیلت بدخشان در سالهای پسین نیست، جنایاتیکه ازسوی تفنگداران در اطراف و روستاهای بدخشان انجام یافته است، شمار آن به هزار هامیرسد وموارد آن چندان فراوان و فراهم است که برای بدخشانیان رنج وجدانی بسیار آفریده است. اگر قرار باشد که جنایات انجام یافته در بدخشان بروی کاغذ ویا سایتها برود، جنایتکاران گذشته در افغانستان فراموش خواهند شد و مدافعان حقوق بشر باید پروژه ی پژوهشی خویش را در بدخشان آغاز کنند!

من نتیجه ی پرداختن بدین ماجرارا پوچ وهیچ میدانم، دولت خود از عاملان توسعه فساد و فحشاست. نیروهای مسلح در بدخشان واطراف آن سالهاست که زور گویی میکنند و حوادث ناموسی زیادی را موجب شده اند. فرماندهان بدخشان اگر خوب کم بوده اند، بد بسیار اند. پس تلاش درراه اصلاح وضعیت بدخشان الزام بیشتر از تلاشهای دولت درراه توسعه فساد را می طلبد، این امر بدان مفهوم است که، همه خرابکاران در حمایت دولت هستند و این مردم اند که با داشتن نمایندگان ضعیف، بی اثر، بی توجه و فاقد صلاحیت ( برخی وکلای روشنفکر و جسور بدخشان ازاین ادعا مستثنا اند! ) رویداد های ننگین را میشنوند و لی از پیوند خود به مردم و تعهدات و مسولیت خویش در برابر رای دهندگان هم آگاه نیستند.

من بیان خویش دراین زمینه را به نوبت دیگری خواهم گذاشت و اینک از مراجع و افراد اداره کننده مردم بدخشان می پرسم که، پرداخت ایشان بدین مساله چه بوده است و آیا بنظر مبارک ایشان این مورد برخورده باشد یاخیر؟

درمتن اصلی هرچند که سعی شده است عاطفه برانگیز تدارک شود، اما از روحیه یک گزارش رضایت بخش نا کاملتر است. با این وجود میخواهم بگویم که، خواننده گرامی میتواند اصل مطلب را در دوام این یادداشت اعتراضیه بخواند و خود در باب ادعاهای من نیز رای صادر کند. در آینده با پرداختن به این مساله و مسایل دیگر وارد قضایای بدخشان خواهیم شد.


ارسال شده در توسط اشکاشم